روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP
روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP

ذوق زدگی

یه استادیم داریم که خودشو خانومش هر دو جانور شناسن 

ینی وقتی این آدم میگه فسیل این جانورو کشف کردن چشاش ده سانت باز میشه دهنش 20 سانس گشاد میشهذوق زدگی درین حد آخه؟

برنج

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من آمده ام وای وای

خب بعد از یه سکوت نسبتا طولانی امروز حس کردم یه چیزی واسه تعریف دارم!

این مدت همش حس میکنم  که هر چی حرف بزنم آخرش یا پشیمون میشم یا چیز بیخود و غیر ضروریی از آب در میاد!حتی با دوستامم که تو دانشگاه حرف میزنم میام خونه میگم اصن چرا فلان حرف و زدم یا فلان تعریفو کردم! (که چی )درونم فعال شده!

1. کنفرانس تکاملمون رو یه شبه جمع کردیم و فرداشم ارایه دادیم! بسیار ام خوجل شد ولی متاسفانه فقط خوجل شد! اصلا مطلب من مغز نداش همون حرفای همیشگی که همه جا راجب تکامل RNA و DNA میزنن رو با یه کم کاریکاتور و تحلیل های خودم دادم به خورد کلاس بچه ها خیلی خوششون اومد ولی استاد اینجوری نگام میکرد حق داش من بودم دانشجوی مورد نظر رو  بیرون میکردم ولی خب هیچی از جزوه ی خودشو جا ننداختم و اگر مرده بیاد نمره ی منو نده ببینه چه  کولی بازیی دربیارم مگه شهر هرته!(با توجه به اینکه خودش قرار نیس دیگه فصلی که ما گفتیمو بگه!)

2. چهارشنبه ی هفته ی قبل قرار بود دکترSSN کوییز بگیره منم تنبلی کرده بودم و تمام روز فرینج دیدم آخر شب تا 2 خوندم و اصلا آماده نبودم و اگر خیلیییییییییی دوسش نداشتمو فکری که میکرد واسم مهم نبود امکان نداش برم کلاس ولی خب رفتمو دیدیم کلا 4-5 نفر اومدن سر کلاس ویروس

اونم گفت  کوییزو هفته ی آینده میگیره(ینی فردا) خب نسبتا آماده و بعد اینکه این متنم تموم شد باید برم بخونم ! ولی بس که از سلولی ازم سوال پرسید و منم گفتم نمیدونم پوست کله ام رف

میخواستم بگم استاد من از رو رفتم تو نرفتی؟ بس که گفتی خانم ... شما بگو؟ (داستان ازین قراره که سلولی ما بچه های گرایش سلولی با یه حاج آقایی بود که گاو مش حسن ازون بیشتر سلولی حالیشه سلولی بچه های گیاهی با دکتر SSN بود و منم کل کلاسا رو به صورت مهمان رفتم ولی خب چون کلاس درسیم نبود مطالبشو حفظ نمیکردم حالا بعد یه سال این استاد هر جا به نکته ای از سلول میرسیم  میگه فلانی تو بگو خب آدم عاقل من الان 20 واحد اختصاصی فاجعه دارم چطور سلولیم بخونم؟ همش میگم نمیدونم اونم میگه شما ک بودی سر کلاس هی میگم یادم نمیاد اینو و باز هفته ی آینده اشم همین وضعه!دیگه هفته ی قبل بد جور منو ضایع کرد بس که پرسید و گفتم نمیدونم!) حالا باید برم بخونم

3. بلاخره پدرو راضی کردم بم زبان درس بده و اونم قبول کرد به شرطی که جز 30 رو حفظ کنم .

4. نگ نگ از قبل از عید یه چیزی گفته که دلمو از رشته ام سیاه کرده! باز داره مقایسه ی پزشکی و زیست میاد تو ذهنم  و مشکلات رفتن از ایران که نتیجه اش میشه من تا آخر عمرم درجه دو میمونم و ازین وضع متنفرم(نگ نگ دانشجوی پزشکیه)

ازین که قلبا نمیتونم از چیزی که عاشقشم دفاع کنم و حتی نمیتونم جلو استادی ک آرزو دارم یه روزی مث اون بشم آبروی خودمو حفظ کنم به شدت عصبیم

یه جورایی اوضاع داغونه!

5. چن وقتیه اصن برا استاد مهدیون ذوق نمیکنم ینی منی که هر چی میگف اینجوری بودم یکشنبه هر چی خوشمزگی میکرد اینجوری نگاش میکردمپررووووووووووو هی مارو میکوبه مهری رو میبره بالا!

بابام باهام حرف زد بقیه ی تعریفا یادم رف!

یه چیزی که خیلی الان منوآزار میده اینه که الان از همیشه بیشتر دلیل برای موفق شدن دارم از همیشه بیشتر میفهمم چی دوست دارم ولی از همیشه ام بیشتر شکست خورده و سر خورده و ناراحتم!

زیست شناسی یه درس نیس یه رشته نیس یه شغل نیست

یه طرز تفکره ! خود خود علمه چون یه زیستشناس باید همه جانبه همه جا رو نگاه کنه هیچی نیس توی دنیا که بشه گف به یه زیست شناس مربوط نیست

نه ریاضی نه فیزیک نه شیمی نه هیچ علم دیگه ای حتی علوم دینی

باید به همه چی از بالا نگاه کنی و بتونی مسله ها رو بفهمی تا حلش کنی

ولی وقتی نتونی تو یه کلاس بهترین باشی وقتی برای سال آخر لیسانست 46 واحد مونده  باشه وقتی استادت بتونه سر کلاس با پرسیدن سوال ضایعت کنه رسما حتی نزدیک اون چیزیم که میخوایی نیستی!بروکن هارت نداره تو شکلکا


پ.ن.

میدونم عنوان پست خیلی لوسه