روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP
روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP

اینجا و اونجا تنها

بعد از دعواهایی که توی تابستون با دوستای دانشگاهم شده بود کلا یه مدت کاری باهاشون نداشتم حتی وقتیم که اتفاقی تو سرویس و ... AZرو میدیدم میخواستم بگم فلان خبر رو راجب درس مهری بهم داده میگفتم بچه ها گفتن دیگه اخرش اونم یه روز گف بابا بگو فلانی ما اشتی کردیم تو هنوز رعایت میکنی؟گفتم عهههههه اشتی کردین؟گف نه ینی باهم معمولی راجب درس صحبت میکنیم .بعدش اتفاقی یه هفته بعدش گفتم مهری ازمون ازمایشی ارشد داده گف میدونم کارنامه اشو دیدم
گفتم عه فرستاده برات؟با یه لبخند گف اره
خب خیلی شوکه شدم چون کلا اون موقع ها مثال مهری وقتی میخواست از بدی دخترا بگه AZ بود البته من بهش تذکر میدادم که جلوی من پشت سر دوستم حرف نزنه ها ولی خب به نظرم خیلی بد بود اگر جلوی من به AZبد میگفت و پشت سر میرف بش پیام میداد رفتم ازش پرسیدم که کارنامه اتو بجز من کیا دیدن؟گفت نگار
کلا نگار از خرداد تا حالا با AZ خیلی جور شده دیگه فهمیدم که نگار نشونش داده ولی برا محکم کاری گفتم به آزی نشون ندادی؟گفت نه مگه دیوانه ام؟
دیگه بحثو عوض کردیم کم کم تا شبش یهو نگار بهم پیام داد منو شسسسسسسسسست ها:|
بعد میگفت چی بهت رسید بین AZ و مهری رو بهم زدی؟:|

هر چی میگفتم من چرا بهم زدم به من چ کلا درک نمیکرد :| بعد ها یه تیکه ی ریزی اومدم به آزی که تو همچین حرفی به نگار زدی اصن انکار نکرد.
همین شده که تو دانشگاه با کسی کار ندارم کلاس که تموم میشه منتظر سرویسم نمیشه مسسسسسسستقیم میام خونه با تاکسی
با همکلاسیای دانشگاه ک اونطوری با دوستای دبیرستانم ادم هر چقدرم ک جور باشه بازم وقتی ادم میره دانشگاه هر کسی کار خودشو داره اصن همو6-7 ماه یه بارم نمیبینیم

با چند تا از همکلاسیای ملی=(ملامین=امین) ام یه مدتی دوست بودیم که تصمیم گرفتیم کلا دور بگیریم از هم نمیدونم چرا ولی خب یه دوران مضخرفی با هم دوست بودیم که همه چیز مضخرف بود شاید برا همینه که میخواییم با کم کردن رابطه امون خاطرات مشترکم فراموش کنیم بهرحال بنده به حدی تو خونه و بیرون خونه تنهام که دارم خفه میشم:|
اونم من که خیلی شلوغم اصن تحمل یه جا نشستن و ساکت بودنو نداشتم.اصن حرف زدن یادم رفته

نظرات 1 + ارسال نظر
توت فرنگی چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 11:49 http://missalone.blogsky.com

یه وقتهایی اینقدر تفاوت بین خودت و بقیه می بینی که هر کاری میکنی نمیتونی تحملشون کنی و این میشه که میری تو لاک خودت و بعد از همون تو هی خودت رو میخوری که این آدمهای خاله زنک همشون دورشون شلوغه اما تو باید تنها بمونی

بدتر از اون اینه که شدیدا از دانشگاه متنفر شدم
اصلن نمیتونم تحمل کنم بودن تو دانشگاهو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد