روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP
روزنامه

روزنامه

NEVER GIVE UP

remember me

چیزی که بلاخره تونست منو مجبور کنه پست بذارم فیلم remember me بود.نزدیک یه ساله که از بهم ریختگی زندگیم به فیلم دیدن پناه اوردم افراطی و افسار گسیخته فیلم و سریال میبینم.توی اون مدتی ک دارم میبینم با نقش اول فیلم فکر میکنم احساس میکنم و  فاصله ی بین دو تا فیلمم یا خوابه یا گشتن دنبال  فیلم فک کنم سیگاریایی که سیگار با سیگار روشن میکنن ام باید همچین حسی داشته باشن
دانشگاه رفتن برام عذاب شده در حدی که تا اون جایی که بتونم و درسم حذف نشه کلاسا رو نمیرم .

اوضاع خوندنم برای کنکور ام خیلی نابوده

احساس میکنم واقعا هیچی نیستم

توی 23 سالگی خیلی پوچم

رژیم غذاییمم ول کردم هر چی دستم بیاد میخورم تا وقتی ک تموم بشه

حوصله ی کسی ام ندارم از دوستام.خودمو با خانواده سرگرم کردم

بدبختی اونجاهاییه که دبیرستانم ارزو هام و نقشه هام برای آینده این وسط یادم میاد.

الانم یه پستی خوندم ک امین یادم اومد و بی توجهیا و رفتناش ماه آخر کنکور تا یه سال بعدش.

دلم میخواد ازین زندگی در بیام

گاهی خیلی احمقانه دنبال دکمه ایم ک زندگیمو 5 سال بزنم عقب

جدی جدی دنبالش میگردما

حالا ربط پست گذاشتنم به فیلم remember me?
فیلم رو که دیده باشی میفهمی

من توی 23 سالگی اصلن شبیه تصورات 15 سالگلیم راجب مریم 23 ساله نیستم.بیشتر شبیه تصورات مریم 15 ساله راجب ادمای بی هدف و بیخود و بی اراده ام که به هیچی نمیرسن

نظرات 2 + ارسال نظر
نل شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 09:28

طبیعیه ۲۳سالگی پوچ بشی...منم شدم...درسم تموم بود و به رویاهای دوسال قبلش ترسیده بودم چ چندسال قبل... .
اما من اشتباه کردم و پوچی‌بیشتروبیشتر شد و خیلی چیزهارو از دست دادم...
منم ب فیلم وابسته شدم..هنوزم سیگارم همونپفیلمه...
اشتباه من این بود ک منتظر بودم یکی دستمو بگیره و بکشه بیرون...اما تنها کسی ک میتونه بیارتت بیرون خودتی...
روزی نیم ساعت..فقط نیم ساعت تایم بزار و تحرکی انجام بده..تفاوت احساس میکنی....

من تصمیم گرفتم دوباره بخونم برا کنکور که به آرزوای 18 سالگی برسم

Nahid سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 23:58 http://rooznegareman.blogsky.com

اراده کار و حتی کلیت زندگی فقط دست خودمونه. نباید بذاریم چیزی یا کسی ما را به زانو دربیاره. چون اونیکه اینکارو با ما میکنه، ساید خودشو به بیخیالی و بیشعوری بزنه اما دقیقا هدفش به زانو درآوردن ماست. پس تا جون داریم نباید بذاریم اون به هدف کثبفش برسه. دوروبر ما پر از این آدماس با هدفای کثیف متعدد! پس باید فقط راه خودمونو بریم. اینو تجربه بیست سااال زندگی زناشویی بمن یاد داده.
http://rooznegareman.blogsky.com

مرسی از کامنتت ولی مسله کسی نیست رابطه ی احساسیم به اون صورت نبوده مسله اینه من یهو به خودم اومدم و دیدم با اون ایده ال ام خیلی فرق دارم حالا نمیدونم 5 سال زندگیمو برگردم و از اول شروع کنم یا بیخیال ایده آلم بشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد